قدرتهای سلطه گرا و بسته تلاش میكنند با تسلط بر كلیه¬ی رسانهها و جلوگیری از اطلاع¬رسانی مستقل و آزاد، تمام معناهای لازم درون پیامهای جاری در سطح جامعه را تحت كنترل خود درآورند. برهمین اساس به ¬زعم جان فیسك: «رمزهای ایدئولوژیک، عناصر فوق(پیام) را درون مقولههای «انسجام» و مقبولیت اجتماعی قرار میدهند(به خورد مخاطب می¬دهند).» برخورد بسته و یكسویه با اطلاع رسانی، به انحراف و خشونت در اطلاع¬رسانی میانجامد. برهمین اساس توالت¬نوشتهها به صورت حداقلی و دیوارنوشتهها در لحظات بحرانی به صورت حداكثری به شعارهای رادیكال و مخالف نهادهای رسمی درمیآیند. ازهمین رهگذر یكی از رسانههای مهم و تأثیرگذار در انقلاب ۵۷ ایران، دیوارنوشتهها بود. «دیوار نوشتهها» همراه با «پلی كپی متن سخنرانیها» و «نوار كاست»، سه رسانهای بودند كه در همراهی با رسانهی بزرگ وقت، یعنی رادیو(بی¬بی¬سی و...) در تهییج افكارعمومی علیه نظام سلطنتی محمدرضا شاه پهلوی سهم بسیار بسزایی داشتند. دیوار نوشتهها به واسطه¬ای برای رساندن پیامهای خلاصه شده سلبی «مرگ بر شاه» و ایجابی «درود بر خمینی» كه در سه ماههی آخر تا رسیدن به بهمن ۵۷ به گفتار برتر شعارهای انقلابی تبدیل شده بود، به شدت موثر افتاد. هم حامل كنشی انقلابی بود و هم در جایگاه رسانهای همگانی قرار داشت. در ادامه، پارادایم نظام بستهی دیوارگونه¬ی پهلوی در برخورد با گفتمان «دیوارنوشتهها» فرو ریخت و انقلاب مردمی ۵۷ جانشین نظام پیشین شد. در اوایل قرن بیست و یکم و آغاز شکل گیری بهار عربی نیز در اکثر کشورهای درگیر این موضوع انقلابی نویسی بر دیوار های شهری از جمله نمودهای اعتراض سیاسی مردم اعراب بود.همین رخداد حاکی از ناکارآمد بودن برخوردهای مونیستی و بسته با رسانه¬ای همچون دیوارنوشته ها دارد که همواره شهرداری ها در سالهای اخیر نیز با برنامه ریزی متمرکز و ایدئولوژیک سعی در پوشاندن و ازبین بردن آثار دیوارنوشته ها و گرافیتی ها در شهرهای بزرگ شده اند و با این برخورد حذفی و قهری، خود به قدرتمند بودن رسانه ای این هنر- رسانه معترف گشتند. به زعم یکی از جامعه شناسان دیوار نوشته های انقلابی در ایران تاریخی متاثر از وقایع انقلاب و تغییر و تحولات پس از آن داشته اند:« تا اینجا روشن شد که دیوارها ما را با دو گونه بازنمایی مواجه میسازند یکبار آنچیزهایی که به نمایش می گذارند و یکبار دیگر بازنمایی خودِ دیوار در برابر چیزهایدیگری که در شهر و در اطرافمان وجود دارد. اگر هر بازنمایی با مقوله قدرت وایدئولوژی مرتبط باشد، میتوان تاریخ دیوارنوشتهها را از این دریچه مورد خوانشقرار داد. اکنون برای تحلیل گفتمان دیوار به مثابه متن، میتوان فراتر از متن رفت وبه زمینه اجتماعی نیز توجه کرد. دیوارها تاریخ زندگی خود را دارند این تاریخالبته با تاریخ زندگی انسانها بیارتباط نیست. اگر دیوار را چون کتابی ورق بزنیم وبه صفحات انقلاب ۵۷ برگردیم می توانیم ببینیم که در آستانه انقلاب، دیوارها ازکنترل قدرت، خارج و مردمی شدند. به عبارت، دیگر دیوارنوشته نه در انحصار دولت ونه انحصار گروههای خاص مانند هنرمندان بود. بلکه هر کس اجازه داشت نقش خود را بردیوار حک کند و بدین ترتیب دیوار چندمعنایی شد ـ این در حالی است که دیوارهای یکدستامروزه اغتشاشی را در پشت خود پنهان کردهاند ـ در هنگامه انقلاب ۵۷ هر حزب و گروهسیاسی، شعار و مرام خود را بر دیوار می کشید. در کنار آن هر رهگذر نیز می توانستخواست خود را از طریق دیوار انعکاس دهد و لذا از طریق چندصدایی شدن دیوار می شد بهچندصدایی شدن جامعه نیز پی برد. دیوارهای عصر انقلاب خود منقلب شده و سر بهطغیان زده بودند و از هر چیزی سخن میگفتند: نقشی بر روی نقشی دیگر، شعاری بر شعاریدیگر. تجربهای که نام آن را می توان انقلاب دیوارها نام نهاد. اساسا شاید هرانقلابی بدون دیوارنوشتهها بیمعنا باشد، حتی انقلابهای فیسبوکی و تویتری نیز بهدیوارها نیاز دارند. دیوارها، صرفا تکیهگاهی خوب برای انقلابیون نیستند بلکه پیشاز همه به انقلاب میپیوندند. از میان همه نوشتهها و تصویرگریها، مهمترینعنصر در دیوارهای انقلاب، وعدههایی است که برای آینده داده می شود. آزادی، جمهوری،عدالت، رفع ظلم، برابری و... دیوارها همیشه وعدهای در آستین خود دارند و در بسیاریاوقات بدون آنکه تحقق یابند وعدهها جایشان را به یکدیگر میدهند. آنگونه که والتربنیامین از تاریخ خوانش کرد و می توان آن را به دیوار هم نسبت داد. دیوارهازبالهدان وعدههای تحقق نایافتهاند. در عین حال، این وعدهها به تعبیر ارنست بلوخ «نههنوز»هاییاند که در شکل آرمان تبلور مییابند. به مرور پس از انقلاب، دیوارها یکدستتر شدند و مالک پیدا کردند و تنها تصاویریخاص بر دیوارها نقش بست. به دیگر سخن، با تکصدایی شدن جامعه، دیوارها نیز تکصداییشدند. انقلاب هنوز به پایان نرسیده بود که جنگ از راه رسید (هزار وعده خوبان یکیوفا نکند، وعدههای جدید از راه رسیدند اما از سنخ دیگر. نه از سنخ آزادی و عدالتبلکه از سنخ معنویت و رستگاری. اگر چه انقلاب به جنگ تحمیلی رنگ و بوی احساسی داداما این جنگ بود که پروژه انقلاب را به پروژهای آن دنیایی بدل کرد. مردم دیگر قرارشد به کمال برسند نه اینکه زندگی کامل به آنها داده شود. در این زمان، احوالدیوارها دگرگون شد، از تنوع دست کشیدند و یکپارچه سر در آستان قدسی نهادند و به جنگو آخرت اندیشیدند. در دهه ۶۰، جنگ و تصاویر مرتبط با آن روی دیوارها الویت پیداکرد. تصاویرِ رزمندگان، شهدا و شخصیتهای سیاسی و نمادهای مذهبی که عمدتا عناصر مرگو آخرت را تداعی میکردند سراسر دیوار را تصاحب کرده بودند. دیوار در آن زمان،جنگ را به درون شهر بازتاب می داد. آیینهای بود که نه مقابل خود را بلکه چون مثلافلاطونی آن سوی دیگر/فراسوی خود را نشان میداد. گویا شهر به غفلت دچار شده و ازاین طریق باید گوشزد شود. اینگونه، دیوار به ادامه نهادهای موعظهگر جامعه بدل شده بود. اینجا نیز دیوار نقش مرز را بازی میکند اما نه مرز میان طبیعت و غیرطبیعتبلکه مرز میان مرگ و زندگی، جنگ و صلح، دنیا و آخرت. بنابراین، دیوارها تنها وضعموجود را بازتاب نمی دادند بلکه شرایط مطلوب و در عین حال ایدئولوژیک را برای زندگیپیشنهاد می دادند. میدانیم که جنگ صرفا امری نظامی نبود بلکه بیشتر امریایدئولوژیک بود و دیوارها در برساختن نظام معنایی برآمده از ایدئولوژی جنگ نقش مهمیداشتند. جنگ به پایان نرسیده، دوره سازندگی شروع شد. آرمانهای کمالطلبانه ذیل گفتمان جنگبه کناری نهاده شد و دوره جدید با آرمانهای جدید آغاز شد. اکنون نوبت وعدههاییبود که سازندگی بر روی دیوارها باید ارائه دهد. کرباسچی به عنوان شهردارِ تکنوکرات،دیوارهای قدیمی شهر را ویران کرد (همین طور وعدههای نوشته شد روی آنها را ) وخیابانها را توسعه داد و بزرگراههای جدید ساخت. دیوارهای جدیدی ساخته شدند وروی دیوارهای منازل و دیوارهای شهر نقش و نگارهای جدید که شهری آرام و پاک را وعدهمی دادند، نقش بستند. با طرح زندگی ایدهآل، معنای جدیدی از زندگی بر دیوارها نقشبسته بود و به تدریج، شهروندان حس کردند که دیگر در میدان جنگ نیستند بلکه در شهریبه دور از هیاهوی جنگ زندگی می کنند. علائمی که در اینجا و آنجای شهر نشانهپناهگاهها برای در امان ماندن از بمباران دشمن بود دیگر وجود نداشتند. نشانههایمرگ از دیوارها پاک شدند و نشانههای زندگی بر جای آن نشستند. این-گونه بود کهدیوارها نه روح پس از مرگ (شهادت) بلکه روح زندگی را انعکاس می دادند. آری،دیوارها دین و ایمان خود را از دست داده بودند و شخصیت متفاوتی پیدا کرده بودند. تصاویر مردان و زنانی که بر روی آن نقش میبست از سنخ دیگری بودند، چرا که دیگر، نهمیخواستند انقلاب کنند و نه به کمال برسند. دیوارها پیش از آدمهای شهر، ازخودباخته و سکولار شده بودند. آگهیهای تبلیغاتی بر دیوارها هجوم آورده بودند،هر چیزی که بتوان بر آن چیزی آویخت جایگاهی برای آگهیهای تبلیغاتی سرمایهدارانهشده بود. اکنون دیوارها دیگر نه مرگ و آخرت بلکه توجه بیشتر دنیا را از ما طلب میکردند. آنها زندگی را زندگیتر میخواستند و بیشتر ما را تشویق می-کردند که جنگ رااز یاد ببریم و کمی به زندگی بیندیشیم. تصاویرِ بدنهای کشته شده بر دستانمادران، سیمای معصومین پشتِ نقاب، صورتهای خندان شهداء، و جملات انقلابی به تدریج پشت دود و غبارهای شهر کمرنگ یا پاک شدند و به جایش تصاویر جاروبرقی، تلویزیون،تیغ ریشتراش، تبلیغات بانکها و دعوت به سرمایهگذاری و نظایر آن جایگزین شد. اکنون دیگر مادران در بدرقه فرزندان خود نبودند بلکه فرزندان در کنار مادران درخدمت خوشآمدگویی به کالاها بودند. دهانها در تصاویر هنوز باز بود نه برای گفتن الله اکبر بلکه برای بیان حس مبهوتشدگی در برابر کالا. آرزوها عوض شده بود. دیگر جمله شهیدانی که فریاد میزدند «خواهرم! حجاب تو از خون من رنگینتر است» درمیان نبود. اکنون نوبت تبلیغ وسایل آرایشی بود و تصاویر کلوزاپ چهره خندان و زیبایزنان بر روی دیوارها. اگر چه در طول این ایام (و حتی تاکنون)، تریبونها هنوزآرمانهای جنگ را زمزمه می کردند اما دیوارها با پاک کردن تصاویرِ گذشته، وعدهسخنان جدید و گفتمان نوظهوری می دادند. در اینجا نیز دیوار موقعیت مرزی خود راحفظ کرد مرز بین زندگی معمولی جنگزده و زندگی ایدهآل. وعدههای زندگی آرمانیتحققنایافته زمان جنگ جای خود را به وعدههای تحقق نایافتنی عصر مصرف داده است. اکنون دیوارها دنیای جدیدی را وعده می دادند. نه یک دنیای آرمانی و معنویت بلکهجهانی رویایی که کالا در مرکز آن قرار داشت. در دهه ۸۰ عصر پساسازندگی شروع شد: ایدئولوژی پساسازندگی بر این باور بود که مسیر جدید صرفا با نقد مسیر سازندگی ممکنمی شود و بدین ترتیب، با یکی پنداشتن ارزشهای زمان سازندگی با غربی شدن و مصرفیشدن، آن دوران زیر سوال رفته و این بار سخن از سازندگی واقعی بود. این گونه بود کهوعدههای سه دهه انقلاب یک جا دوباره مطرح شدند: ارزشهای انقلاب، ارزشهای جنگ وارزشهای سازندگی واقعی! دیوارها در این روزها چیزهای متناقض را نمایش می دهند،گویا نقدهایی که از تحقق نیافتن وعدهها گفته شد در کسانی اثر کرده باشد، تمایلدارند با یادآوری مجدد وعدههای گذشته، بحران تحققنیافتگی آنها را لاپوشانی کنند. بنابراین، پس از شبیخون نمادهای مصرفگرایی به دیوارهای شهری، آنها از نو رنگآمیزیشدند. مسئولان شهری به صرافت افتادند گویا چیزهایی به ناحق از دیوارها پاک شدهبودند. بدین ترتیب بود که دو شکل آرمانگرایانه زندگی به دیوارها بازگشتند. امااین بازگشت بیشتر صورتی اسطورهای دارند. آنچنانکه رولان بارت در اسطوره امروز ازآن سخن گفته است. این دو شکل اسطورهای شده چیزی نیستند جز چهره معصوم شهیدان وچهره معصوم طبیعت. هم طبیعت و هم چهره شهیدان، نماد معصومیتاند. چیزی که شهر از آنخالی شده است. اکنون دیگر دیوارهای شهر بدون آنکه وعدهای جدید دهند دوبارهوعدههای گذشته را به یاد می-آورند. تصاویر، پس از آنکه دست به دست چرخیدند دوبارهبه جای اول خود رسیدند! اما نقاشیهای طبیعت چگونه بر دیوارهای شهر ما داستانیمحافظهگرانه را رقم می زنند بدون آنکه امکان تحقق آن را داشته باشند؟ آیا مفهومطبیعت کاذب روی دیوارها می تواند معنای دروغین بودن وعدههای جدید را القاء کند؟آری، وضعیت فعلی تصویرگری دیوارها، مرزشدگی مجدد میان طبیعتِ کاذب و شهر را بهارمغان میآورد. اگر نمادهای مصرف، دنیای جدیدِ فراوانی را نوید می داد نمادهای طبیعت و چهرههای شهدا دنیای مقدس گذشته را به یاد می آورند. هر دو شکل اینتصویرگری، ما را با دنیای دیگر مواجه میکنند. دنیایی که زندگی شهری راهی متفاوت باآنها (پیمود و) می پیماید. اکنون، دیوارها سراسر با نقاشیهای طبیعت: درخت،آبشار، گل و پرندگان پر شدهاند و در برابر درختان گردوغبارگرفته تهران و پرندگانشهریشده رخنمایی کردهاند. آنهایی که واقعیاند زیبا نیستند (خاکی و دودآلودند) وآنهایی که زیبایند واقعی نیستند. این گونه است که فرهنگ بصری شهری همزمان، امروالا و امر زیبا را در خود جای داده است. کانت امر والا (sublime)را رضایت همراه با ترس نام نهاد و بدین گونه آن را با امر زیبا متفاوت دانست. در حالی که امرزیبا (the beautiful) با تجربه لذت همراه است، امر والا بیشتر شایسته احترام است وبه تعبیری با نوعی لذت منفی همراه است. چرا که ما را دچار ترس و وحشت می کند. بدین سان دیوارهای شهر از یکسو عرصه نمایش تراژیک شهیدانِ در خون خفته و از سوی دیگر طبیعتِ آرام دوردستها میشود. یکی رخدادِ وحشتناک (بدن کشته شده و خونآلود) اما والا و دیگری تصویری نامتجانس با شهر فعلی (طبیعت آرام) اما زیبا.